خلاصه کتاب:
باران دختری اهل شعر و کتاب می باشد که دانشجوی رشته روانشناسی است. او سال ها در قالب ونوس دوست صمیمی اش از طریق ایمیل با آرش که در آمریکا زندگی می کند، در ارتباط بوده است. حال بعد از ۱۱ سال آرش تصمیم گرفته است که برای ازدواج با ونوس به ایران بازگردد...
خلاصه کتاب:
دختری به اسم باران ک خواهرش با بیست ضربه چاقو پسر خانواده سلمانی رو کشته به اعدام محکوم میشه تنها شرط رهایی صیغه شدن باران با پسر دیگه خانوادس…
خلاصه کتاب:
دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم برای همه مون این اتفاق افتاده! گلشنِ قصه ی ما همه ی ترسش همین حسه! نه اینکه از خودِ دژاوو بترسه، فقط نگرانه اتفاقات گذشته تکرار بشن و باز هم اون غمی که تجربه کرده به سراغش بیاد. گلشن از شباهت اتفاقات امروزش با گذشته اش می ترسه
خلاصه کتاب:
نیلگون سالها تلاش کرده تا عشق سالهای نوجوانی و جوانی اش را فراموش کند اما یک حادثه آن دو را بعد از هفت سال دوباره بر سر راه هم قرار می دهد و اینبار نیلگون تلاش می کند به خاطر اثبات عاشقی و از طرفی شرایط سخت به وجود آمده در راه پر پیچ و خم حق خواهی با وی هم دست شود راهی که بی شک خالی از خطر و هیجان نیست!
خلاصه کتاب:
داستان واقعی نگاه به عشق و عاشقی ممنوعه اما عمیق وقتی واقعا عاشقی راهی جز رسیدن نیست… ماجرای عشق و عاشقی واقعی دختری به اسم نگاه هست. طبق روال داستان های واقعی من اسم هارو تغییر دادم و باقی همه واقعیه خداروشکر پایان ماجرا خوشه انشالله که عاقبت هممون خوش باشه.
خلاصه کتاب:
داستان راجب یه خانواده شاد و ثروتمنده که یه طوفان این خوانواده رو از هم میپاشه، بعد از سال ها پسری طرد شده از خانواده برمیگرده تا سهم خودشو پس بگیره اما …
خلاصه کتاب:
در شهری بدون نام و زمانی بدون تاریخ، ناگهان مردی پشت یک چراغ راهنمایی رانندگی، کور می شود. کوری مرد، نه یک کوری سیاه، بلکه نوعی شناوری در مهی روشن است. دزدی مرد کور را به خانه اش می رساند اما خودروی او را می دزد. مرد کور با کمک همسرش، به مطب یک چشم پزشک می رود تا…
خلاصه کتاب:
سایه بودن خالی ست... سایه بودن درد است... اصلا ای کاش خدا تمام سایه های شهرم را جمع میکرد، تا دیگر سایه ای نباشد بر سرشان بی ادعا پهن شود، تا مردم اینقدر سایه ها را هیچ و پوچ نخوانند، در این شهر هیچ کس ارزش سایه ها را نمیداند، فقط باید سایه ها از سرشان کم شود، آنوقت است که دوام نمیآورند، آنوقت است که فغان سر می دهند، ذوب می شوند... آری سایه ها بی منت سایه اند... آناهید قاف
خلاصه کتاب:
شخصیت اول داستان من زینب یه دختر گیلانیه، یه دختر از یه خانواده ی مذهبی که در ۱۱ سالگی به خواست پدرش بین چادر و مانتو حجاب برتر یعنی چادر رو انتخاب کرده دختر بزرگ میشه. غافل از اینکه از وقتی نه سالش بوده یه حسایی نسبت به پسرعموش پیدا کرده و روز به روز حسش شدیدتر میشه اما میفهمه که پسرعموش یکی دیگرو دوست داره و به دختر داستانمون میگه که….
خلاصه کتاب:
واران یه وکیل مسیحی، یکدنده و لجباز که از مسلمون ها متنفره بر حسب اتفاق با دختری آشنا می شه که خیلی مذهبی و معتقده… واران اما هر کاری می کنه تا با اذیت و آزار هایش طاقت اون رو طاق و نظرش رو جلب کنه. اما دریا سرسخت تر از این حرف هاست که تو تله ی واران بیفته. در نهایت این همه کلکل و موش و گربه بازی، مجبور به انجام یه کاری می شن و…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیین بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.