خلاصه کتاب:
گریختم تا رها شوم... خلاص از گناه... از منجلاب.. و گرفتار شدم.. اسیر تو و چشمانت.. صداقت نگاهت... و به تو پیوستم به سادگی نفس کشیدن... یافتمت میان سرخوردگی و تنهایی ام... خواستمت با تمام وجود ... ولی با شک ... با تردید ... دو دل بودم برای داشتنت... حضورت آفتابی بود و من، یخ زده... روز بودی و من، شب... نه... تو هم شب می شدی... خودم دیدم... مانده بودم که بمانم... رفتم که نباشم... ولی تو... همیشه عاشق بودی...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیین بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.