خلاصه کتاب:
بیرحمانه می تازد، گوش کن. صدایش از همین نزدیکی ها می آید! قلبت را با کدام سیاهی اینقدر پررنگ کردی که فاصله بین تو وشیطان، نادیدنی است؟ شیطان تو راتسخیر کرده است یا نه تو خود شیطانی؟ جایی همین حوالی، عشق به شیطان رکب زده است…
خلاصه کتاب:
باران دختری که درگیر قضاوت شد، قضاوتی که برای چند سال از روال عادی زندگی ش، دورش کرد، دختری که زخم زبان ها و قضاوت ها اون رو رنجوند، دختری که از خانواده و عشق زندگی ش بریده و تمام بودن هاش توی خودش میشه، اما تصمیم میگیره خودش مسیر زندگی ش رو عوض کنه و در آخر به خوشبختی برسه. همراه ما باشید با عاشقانه هایمان..
خلاصه کتاب:
دینا به دنبال یافتن آرامشی که گم کرده به خانه او پا میگذارد تا قلب تپندهای که آرام جانش بود، باز یابد. اما اسیر عشقی ناخواسته شده که نه توان پا پس کشیدن دارد و نه امکان پیشروی. قلب تپندهای که ضربانش به ساقه تردی میماند که با هر وزش نسیم عشق هراس شکستنش او را از قدم پیش گذاشتن و آشکار کردن دل بیقرارش باز میدارد…
خلاصه کتاب:
داستان خاندانی معتبر در یک عمارت در محله دزاشیب، عمارتی به نام دژ آشوب که ابستن یک دنیا ماجراست… ماجرای یک قتل مادری جوانمرگ پدری گمشده. دختری تنها، گندم دختری مهربان و سرشار از محبت و عشقی وافر به جهاندار خان معین شهسواری پیرمردی چشم به راه فرزند سفر کرده… کامرانی که به جرم قتل نکرده اواره دیار غربت شده… کامیاری که با دانستن واقعیت هایی متنفر و منزجر و عاصی شده… گندمی که سخت دلداده کامیار است و ناکام از عشق او… چه اتفاقی افتاده که کامیار از گندم دست کشیده…
خلاصه کتاب:
در مورد یه دختر سر به هوا و شیطونه یه دختر که عاشقه رنگه و نقاشی میکنه تو دنیایه رنگیه دختر قصه مون اتفاقی میافته که همه چی رنگ میبازه اونم یه عشق یه طرفه به مردی که ۱۶ سال ازش بزرگتره و هیچ جوره دل به دلش نمیده حالا ببینیم تو این بازی کی برنده میشه دختر شیطونمون یا پسر خشک جدیمون؟
خلاصه کتاب:
کسری فخار یه تاجر سرشناس و موفقه با یه لقب خاص که توی تموم شهر بهش معروفه! عالیجناب! شاهزادهای که هیچکس و بالاتر از خودش نمیدونه! اون بی رقیب تو کار و تجارته و سرد و مرموز توی روابط شخصیش! بودن با این مرد جدی و بیرقیب قوانین خاص خودشو داره و تاحالا هیچ زنی بیشتر از یکی دو شب شریک زندگی و سقف خونهش نبوده! عالیجناب حتی توی انتخاب شریک تختش هم به شدت وسواسی عمل میکنه…
رمان تریاق
_کاوه فخار… گروه خونی، مایهپلا س مثبت! نوع ژن، کاملا ا مرغوب. بدون ناخالصی اصل و اورجینال. عارضم به خدمتت که اینا نسل اندر نسل، تاجر و تاجر زاده ن. خودشم کله گنده صادرات وارداته! یه شرکت بازرگانی، چند تا خیابون اونورتر داره که توش با اَبوی و اَخوی، دور هم تجارت میکنن. همه شونم اتیکتدار و اطوکشیده! از این پولدارای چندش، عصا قورت داده ها. این هتل پنج ستاره رو به رو هم خونه آق مهندسه… طبق آمار، طرف صبح که میشه، دست و صورت شسته میره سر کار. شبم برمیگرده جیش و مسواک و لالا.
برنامه همینه کلا ا. همه ش خونه، شرکت… رفت و آمد آنچنانی هم نداره…
خلاصه کتاب:
دختری از جنس حریر… نرم و نازک.. دختری حساس و لطیف.. دختری ساده و مهربان… عاشق نمی شود اما وقتی که می شود زندگی اش در عرض ثانیه ای کن فیکون می شود به وسیله دستان مردی که به بهانهی عاشقی جانش را میستاند… تاوان می دهد… تاوان خیانت مادر… دردها و غصه ها رو تنها برای خود میخرد تا خانواده اش ازهم نپاشد… انگ بدکاره را به جان میخرد تنها برای خراب نشدن آیندهی برادر… دخترک نرم و نازک به فکر همه است الا خودش… خودش را قربانی خانواده ای می کند که…
خلاصه کتاب:
مثل همهی آبهای ریخته که دیگر برنمیگردند، مثل همهی تیرهایی که از کمان رها شدهاند، رها شو سمت من…! عقاب بیپری شدهام که دستش کوتاهست برای رسیدن به تو! اینبار… تو بیا و بمان و دیگر برنگرد…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیین بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.