خلاصه کتاب:
همه چیز خوب تا اینکه اون دختر کوچولوی معصوم پولدار وارد گاراژ تعمیرگاهم شد. همینکه چشمم بهش افتاد، تموم چیزی که میخواستم این بود تا دستهای کثیفم رو صورتش بذارم. از اون مدل دخترها نبود که با مکانیک کثیف و ژولیده شهر قرار بذاره. با ۲۸ سال سن فکرشم نمی کردم تو یه نگاه شیفته اش بشم. منی که سال ها بود زنی رو نمیخواستم اما… فقط یه مشکل ریز سر راهم وجود داشت اما من با برنامه پیش میرفتم. همه کاری که باید میکردم این بود تا صاحبش بشم و برای همیشه مال خودم میشد…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیین بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.